نيشابور ،

  شهری در ميان ابر های اسطوره

 

     اين نيشابور ، در نگاه من ، فشرده ای است از ايران بزرگ . شهری در ميان ابر های اسطوره و نيز در روشنای تاريخ ، با صبحدمی  که شهره آفاق است . از يک سوی لگد کوب سم اسب های بيگانه ، در ادوار مختلف ، و از سوی ديگر همواره حاضر در بستر تاريخ ، با ذهن و ضميری گاه زندقه  آميز و فلسفی ، در انديشه خيام ، و گاه روشن از آفتاب اشراق و عرفان ، در چهره عطار . تاريخ اين سرزمين را بايد از گوشه و کنار کتاب های کهنه و سفال های عتيق موزه های بيگانه و سنگ قبر های شکسته فراهم آورد ؛ چرا که چيزی برای او باقی نگذاشته اند و هر جه داشته با فيروزه هايش ، در غارت شبانه تاتار ، گاهی نگين انگشتری زاهدان ريايی شده ست و گاهی خورجين اسب روسپيان را آراسته است .

فتاب آ آ     برای بازسازی اين نيشابور ، بايد جان کند . تا شعار های روزنامه نويسان و فرمايشات خطيبان حرفه ای ، هيچ کاری نمی توان انجام داد . بايد جان کند و هر پاره ای ازين موجويت را ، با هر وسيله ای که امکان ناپذير است ، به دست آورد و بررسی کرد و شناخت ؛ درست مانند قدحی بلورين از ميراث نياکان تو که بر سنگ شکسته است و هر پاره ای از آن در گوشه ای افتاده و تو می خواهی اجزای پراکنده آن قدح شکسته را ، با کيميای عشق ، به هم جوش دهی و آن را از نو بيافرينی . تا اين قدح کامل شود ، به تمام ذرات گمشده آن نياز داری .

 

دکتر محمد رضا شفيعی کد کني (تاريخ نيشابور ِ ابو عبدالله حاکم نيشابوری)