صور نامگذاری

نيشابور شهر فيروزه  ـ بقلم : فريدون گرايلی ــ ص0 1 ـ 3

 

نام نيشابور به گونه گون صوری در تاريخ آمده است . به شهادت نامه ً پهلوی شهرستانهای ايرانشهر ( شترستان های ايران ) دراسناد جغرافيائی ايران گهن شاهپور اول زادهً اردشير درخراسان پادشاهی تورانی بنام ( پهليزک ، پالزهاک ، پالچيهاک ) را شکست داد و کشت  و در همان آوردگاه نيوه شاهپور ( کار نيک ِ شاهپور ) را بنيان نهاد که قله ً فرمانروايی ولايت ابر شهر يا سرزمين اپرنها1 که طايفه ای کوه نشين و چادر زی از سلاله داهه بودند2 گرديد .

 

 فراچنگ آمدن سکه هايی که از روزگار ساسانيان در کاوشها و پژوهش های علمی در خاک نيشابور بدست آمده نمايانگر آنست که اين شهر در آن دوران ارج و اعتبار ويژه ای داشته است 3 . گفته اند شکل ديرين واژه ً نيشابور ( نيو شاه پوهر ) به مفهوم کار نيک يا جای نيک شاهپور بوده است به پاس ِ بستگی به شاهپور دوم ساسانی که آن را در قرن چهارم ميلادی دوباره بنا کرد از آن پس بنام او خوانده شد . گر چه بنای اصلی آن را به شاهپور اول پسر اردشير بابکان نسبت داده اند 4 و نيشابور را شاهپور بنا کرد و در آغاز « بنا شاهپور »  بود پس «  با »  و « الف » بيفکندند و الف به « يا » بدل کردند  و نيشابور شد .

 

 فرزند هرمزد پادشاه استخر ( شاپور دوم ) که از ملوک بلند همت و با تدبير و آگاه دل بود و سايه ً همای دولتش بر تارک شرق و غرب گسترده بود ، شهر نيشابور را در کران مرز کهن دژ ( قهندز ) بنا نمود و به اطراف شهر خندقی حفر کرد و اين شهر را با قهندز به هم پيوند کرد .

 

 نيشابورِ زمان او را چهار دروازه به گونه ای بود که خورشيد از هر چهار به بامدادان درون می شد و در شامگاه بيرون می رفت . امام حاکم فرموده و آن بناست که تا ابد پايدار است . هنگام حفر خندق گنجی پيدا شد که هشتاد خروار زر بود بر عامه تفقد کردند 5. از اين جاست که می توان پذيرفت شهری در اين ديار پيش از هرمزد هم وجود داشته است . چه گنج بازمانده تمدن و فرهنگ ِ کهن تری است .

 

 و باز آمده است که شاهپور به آن سامان گذشت نيزاری وسيع ديد 6 ، در خاطرش گذشت که اين ديار شايان ساختن شهری بزرگ است ، فرمان داد آن نيزار را تراشيدند و بر جای آن شهری بنياد کردند . اختر شماران شاپور را گفتند : در سلطنت بشکوه او زوالی پديد خواهد شد . در هنگام  تولد مصيبت و بلا از مردم و مملکت گريخت بزرگان و نجبا به جستجوی او بر آمدند . چون به خطهً نيشابور رسيدند از بنيان گذارِ شهر پرسيدند و مردم از شاهپور نشان دادند . پس نام اين شهر را شاپور خواست ناميدند . وپس از  شاهپور ( دندی شاپور ) خوانده شد7 .

 

 گر چه صورتی ديگر هم هست و آن اين که نيشابور را ترکيبی از نه شاپور دانسته ( نه ) را در واژه نامه ها به معنی ده گرفته و نه شاپور را ده شاپور گفته اند .

 

 نيشابور را مادر شهرهای خراسان از اقليم چهارم می دانند . و شاپور پسر اردشير 8 که والی خراسان بود از پدر آن شهر را در خواست کرد 9. اما پدرش آرزوی او را اجابت نکرد . برشاپور غيرتمند اين گران آمد و آن شهر را دگر باره ساخت و نه شاپور نام نهادند که نيشابور شد و  عرب آن را نيسابور خواندند . حيطهً بارويش پانزده هزار گام  و بر شيوه رقعه شطرنج هشت قطعه در هشت قطعه نهاده اند .  و جانشينان ساسان مغ  بد را عادت چنان بود که شهر ها را به هيئت و هيبت اشياء و جانوران می ساختند و شاپور ذوالاکتاف در عمارت آن شهر سعی کرد 10 . مشهور شهريست نيشابور در دشتی گسترده يک فرسنگ در يک فرسنگ  از آنجا تا طوس سه منزل فاصله است . بيشتر آب آن از قنات ها تامين می گردد و هوای مطبوع و فرح فزايش سالم است .

 

 در ( اللباب ) آمده که نيشابور پر نعمت ترين و آبادترين و خرم ترين شهر خراسان بوده 11، و چون شاپور بدانجا رسيد گفت نيکو جايی است . شايسته است شهری شود و در آن زمان آنجا نيزاری بود12. پس واژه مرکب از دو کلمه ً ( نی ) و شاهپور می باشد و نيز محققان ( نی ) را به معنی بنا ، يا ساختمان فرض کرده اند و  نيشابور را بنای شاهپور شمرده اند13 . بعد ها نيشابور قلب تجارت خاوران و مقصد بازررگانان شد . امروزه نيز به نشاور معروف است . بديهی است اين نشاور با شهری که در فارس در کُوَرَه دارابجرد و جهرم قرار داشته کاملا متفاوت است و بايد آن را  نيشابور گفت تا نشابور و نشاور 14. و نيشابور کفن پوش فراموشی شده است .

 

 و بفرموده ً شاپور در خاک خراسان شهری ساختند که آن را نيشابور ناميدند و در شمار شهرستان های ايران در آمد . پاره ای تذکره نويسان و تاريخی مردان را گمان رفته است که تنديسی ستبر پيکر از شاپور اول در نيشابور وجود داشته است . همسان پيکره ای که از وی در کازرون فارس بپای بوده است ( مجسمه ای از شاپور در نيشابور بود که اعراب خراب کردند )15. چنين   می نمايد که شايد نشان گونه ای چون سنگ تراشيده شاپور نمای کازرون در اين شهر وجود داشته است و آنها که بی ذوق و جشن بودند و از تمدن و هنر مايه ای نداشتند اين تن واره را نيز مانند پيکره کازرون شکسته باشند تا شهر و مردم ِ نو اعتقاد آن را ( به زعم خويش ) از شر شيطان آدمی زاده ای که از فرط گناه  و خطا مورد خشم و نفرت ِ خدا قرار گفته و سنگ شده است برهانند .

 

     چنان که اشارت رفت شهر نشاور فارس را که بقولی طهمورث ديو بند ساخته و شاپور اول آن را پس از ويرانی اسکندر دگر باره رونق و آبادی بخشيده با نيشابور خراسان عوضی گرفته اند و مجسمه و داستان طهمورث را به نيشابور نسبت داده اند 16. در خرده اوستا هنگام مراسم عقد از زر ِ سرخ نيشابور سخن بميان می آيد و ابن فندق درباره قطع سرو کاشمر می گويد :

 زر تشتيان حاضر به پرداخت پنجاه هزار دينار زر نيشابوری در مقابل از پای نينداختن آن حاضر شدند بپردازند. به هر حال آنان که نيشابور را زادهً نيزار دانسته ، يا نشست و شاپور را به هم پيوند کرده ، به خطا رفته اند . در گويش اعراب به نيسافور ، نيساور و نبسابور بدل شده است . نيسافور به معنی سايه سار است 17 و شايد در آنجا درخت هايی وجود داشته که سايه گستر تارکِ خستگان بوده است .

 

     پاره ای از مورخان آن را ( نيسايا ) يا نسايا ، می دانند و در ونديداد که از کتب پنجگانه ً اوستاست از شانزده سرزمين نام برده است ، از پنجمين اقليم آن ، نيسايه است که پنداشته اند حوالی نيشابور تا سرخس امروز است 18. اگر حدود دولت پارت را که در زمان هخامنشی که در اوستا      ( ورنه ) و در سنگ نبشته ً داريوش پرثوا ، و در نامه های تاريخی هرودت ( پارتر ، و در کتاب استرابون ( پارتی به ) آمده است ، در نظر آوريم نيشابور را نگين تاج ِاين  خشترپاون می بينيم 19 . پوشيده مباد که نيشابور ، را  ترکيبی از دو واژه ً ( نو ) و ( شاهپور ) هم که به معنی شهر زيبای شاهپور است آورده اند 20.

 

     در ضمن مسکوکاتی از سلسله باکتريان در بلخ و افغانستان بجای مانده است که از پادشاهانی بنام ، نيکه فور ، ياد و گفتگو می کند و اينان دامنه ً فرمانروائيشان  تا نيشابور گسترش داشته ، که اين شهر نيکه فور را بنياد کردند که بعد ها نيسه فور ، نيسافور و نيشابور شده است 21. و طبق فرهنگ پهلوی از دو کلمه ً نشست و شاپور به معنای جای نشستن آمده و مسکن و مسند هم گفته شده است *.

 

     نام ديگر نيشابور را ابر شهر ضبط کرده اند ، چنان که اشارت رفت ، از اپرن ها شهرت قوم داهه مشتق گرفته اند . و باز آمده است که نام ابر شهر بدان خاطر به نيشابور دادن اند که به ابر های آسمان نزديک بود ! و بر فراز بلند پايگاهی ساخته شده بود ، و اعتدال هوای آن نيز بهمان سبب بوده است 22.

 

     و گويند : پيش از شاپور دوم به گمان قوی اين شهر بنام به شهر مشهور بوده است ، چرا که شهری عمده در يک نوار مرزی مهم به همين نام بوده و حاکم اين خطه مرزبانی معروف به کنارنک بوده و چون اين منطقه در معرض يورش ِ وحشی ها قرار داشته است ؛ وظيفه ً اين حاکم بيشتر گشودن دشواري های نظامی بوده است تا امر مملکتی و اداری ( حتی بعد از شاپور دوم نيز اين بنام ابه شهر خوانده می شده است ) 23.

 

     نيشابور که از شهر های دير سال و باستانی خراسان می باشد معروف به ابر شهر و ايرانشهر است **.  در آغاز اسلام حتی در عهد عباسيان هنوز نام نيشابور را ابر شهر می نگاشته اند .

 

 مسيو شفر ، مترجم سفر نامه ً ناصر خسرو قباديانی ( حجت ) گويد : من سکه ای دارم از عهد هارون الرشيد که در يک روی آن به خط کوفی به سه سطر نقش شده است ( لااله الا الله وحده لا شريک له) در سواد آن نوشته اند ( بسم الله ضرب هذه الدر هم بمدينة ابرشهر سنة اثنين و تسعين و مائه ) ، در طرف ديگر آن ، در سه سطر : محمد رسول الله ، و در حاشيه : ( محمد رسول الله ارسل بالهدی المشرکون ) 24. هم چنين بر اساس ِ سکه هايی که از خلفای بعد از هارون الرشيد پيدا شده باز نام ابرشهر ذکر شده است .

 

     شهر زيبای نشابور را که بر دشتی وسيع بنيان نهاده شده است ؛ ابرشهر خوانده اند 25.از نامهای ديرين نيشابور ابرشهر يا ايرانشهر ، ليکن صحيح تر آن نمايد که نام ايران شهر به تمامت مملکت بين جيحون ( آمو دريا و رود خشاب يا اگزوس ) تا دشت قادسيه اطلاق می شده است . و ياقوت حموی ايرانشهر را به معنای همه ً خاک ايران گرفته است 26. از اشتباهات وی بشمار است ، ليکن جای خرده گيری بر او نيست .

 

 مقدسی می گويد : ايرانشهر تمام زابلستان و سيستان و اطراف نيشابور می شده است و برخی نيز اين نام را اختصاصا ً به نيشابور اطلاق کرده اند . و ما نيز اين عقيده را می پذيريم چرا که مورد اتفاق مورخان است و به دستاويز و دليل ديگری نياز نيست 27.

 

 و باز در تواريخ آمده است : در سده ً پنجم آلب ارسلان سلجوقی به سال ( 466 ه. ق. ) جشن شکوهمندی برای ازدواج دختر قاآن و پسرش ترتيب داد و شاه قصری برای آنها ساخت بنام شادکاخ که بعد ها به شادياخ تغيير نام يافت 28. گرچه  طاهر که قبل بود و دست نشاندهً مامون ( 205 ه. ق.) ، در مشرق حکومت می کرد به همت او و فرزندانش خراسان استقلال يافت که نيشابور در زمان طاهر يان پايتخت شد و عبدالله بن طاهر باغ معروفی بنام شادياخ بساخت . عبدالله بن طاهر در بيرون شهر سرائی بساخت که دارالامانش نام کردند . و لشکريان هر يک بر گرد آن بنائی نهادند و شهری پديد آمد که شادياخ خوانده شد . بعد آلب ارسلان آن را مرمت کرد و بر پای ماند تا پايان سلطنت سنجر بدست غزان ويران شد به هر حال زمانی نيشابور را بنام شادياخ هم می گفتند . شادياخ اول محله يا دهی بود چنانکه ابو افداء گويد :

 (  از جمله آنچه به نيشابور منسوب است شادياخ است بر در نيشابور چون ديهی است که به شهر پيوسته باشد و دارالسلطنه آنجاست ) 29و سوگمندانه امروز اثری از شادياخ نيست . اما آرامگاه پير بزرگ خانقاه عرفان ايران ، عطار و بربت کمال المللک در همان نقطه ايست که در قديم بدين نام خوانده می شده است و در جنوب شرقی نيشابور امروزيست که روزگاری ( نوشاپور ، نيوشاپور ، نيوشاه پوهر ، دندی شاپور ، نيسافور ، نسافور ، نشاور ، نشابور ، نشايا ، نيسايا ، نيسه فور ، نيکه فور ، ابرشهر ، اپر شهر ، بر شهر ، ابه شهر ، شادکاخ ، شادياخ و سمن جور و در زبان عربی ( سمنگور ) ناميده می شده و امروز در گستره جغرافيائی بنام نيشابور خودنمايی می کند .

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

منابع :

 

1ـ نقل از سفر نامه فريه ص 104 از شهرستانهای ايران .

2ـ جواد مشکور ، ايران باستان .

3ـ لسترنج ، خلافت شرقی ، ترجمه محمود عرفان بنگاه ترجمه و نشر کتاب ، سال 1335 ، ص 408 به بعد .

4ـ حمدالله مستوفی ، : نزهة القلوب به کوشش دبير سياقی ص 182 و لسترنج خلافت های شرقی ص412 به بعد و تاريخ ابن فندق ، تاريخ بيهق ص43.

5ـ ابو عبدالله الحاکم ، تاريخ نيشابور ص 118.

6ـ عزالدين اثير : اللباب فی تهذيب الانساب چاپ قاهره ج 3 ص252.

7ـ حمد الله مستوفی : نزهة القلوب چاپ 1336 دبير سياقی ص181.

صنيع الدوله ( اعتماد السلطنه ) : مطلع الشمس ، ج 3 ، ص213 ، چاپ سنگی .

9ـ قاضی احمد غفاری تروينی : تاريخ جهان آرا ، از روی عکسی استانبول ، به سعی استاد مينوی ، ص 31.

10ـ  حمد الله مستوفی : نزهة القلوب چاپ 1336 دبير سياقی ص182.

11ـ عزالدين اثيد : اللباب فی تهذيب الانساب ( به زبان عربی ) ، چاپ قاهره ،ج 3، ص 251.

12ـ مجدالدين محمد حسينی : زينت المجالس از انتشارات کتابخانه ً سنائی ، سال 1342، ص801 .

13ـ ابوافداء : تقويم البلدان ، ترجمه ً عبدالمحمد آيتی از انتشارات بنيادذ فرهنگ ايران ، ص512.

14ـ مجدالدين محمد حسينی : زينت المجالس ، ص 795 .

15ـ معتمدالسطان : گنج دانش ، چاپ سنگی ، ص496.

16ـ مجدالدين محمد حسينی : زينت المجالس ، ص795.

17ـ صنيع الدوله ( اعتماد السلطنه ) : مطلع الشمس ، ج 3 ، صفحات مربوط به نيشابور .

18ـ جواد مشکور : ايران باستان ، ص 149.

19ـ جواد مشکور : ايران باستان .

20ـ ابوالقاسم طاهری  : جغرافيای تاريخ خراسان از نظر جهانگردان ، انتشارات جشن های شاهنشانی ، ص 171.

21ـ صنيع الدوله ( اعتماد السلطنه ) : مطلع الشمس ، ج 3 ، صفحات مربوط به نيشابور .

22ـ الحاکم : تاريخ نيشابور ، ص120.

23ـ لارنس لکهارت به نقل از نيشابور : مجله ً دانشکده ادبيات مشهد ، ترجه عباس سعيدی ، ص239.

24ـ صنيع الدوله ( اعتماد السلطنه ) : مطلع الشمس ، ج 3 ، ص109 ، چاپ سنگی .

25ـ استخری : المسالک و الممالک ، به کوشش ايح افشار ، بنگاه ترجمه و نشر کتاب ، ص204و 205.

26ـ معتمدالسطان : گنج دانش ، چاپ سنگی ، ص493.

27ـ مقدسی : احست التقاسيم فی معرفة الاقاليم ، به زبان عربی ، چاپ ليدن ، 1960 ، ص 299 و  300.

28ـ صنيع الدوله ( اعتماد السلطنه ) : مطلع الشمس ، ج 3 ، صفحات مربوط به نيشابور .

29ـ ابوافداء : تقويم البلدان ، ترجمه ً عبدالمحمد آيتی از انتشارات بنيادذ فرهنگ ايران ، ص511.

*      دکتر بهرام فره وشی : فرهنگ پهلوی ، ص 329 .

**   حافظ ابرو : تاريخ حافظ ابرو ، ص 271.

بازگشت